علی حب نقی

علی حب نقی

علی حب نقی - هر روز بهتر از دیروز
علی حب نقی

علی حب نقی

علی حب نقی - هر روز بهتر از دیروز

داستان شنیدنی فروش انگشتر الماس

 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد.

در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید.

 آن زن را خداددادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.

خدادادخان ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند.

 شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید.

 شوڪت وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد.

ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی. خدادادخان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد. من مال تو را مسترد می کنم.

 بعد از مدتی چنین شد. ڪریم خان وقتی انگشتر، نگین الماس را دید. نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد. انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد، انگشتر نگین شیشه ای را به خدادادخان برگردانند و بگویند ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر!

 شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره به شهر خوی فرستاد.

دست بالای دست بسیار است. گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟


 نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات 

ظاهری دلربا ، باطنی آلوده


ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ می‌کند؟ 

یکى ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎنى ﺩﺭﺷﺖ

ﺩﻭمى ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ

ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮستى ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!



ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ

یکى ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ گران‌بها ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎلى ﻭ ﺳﺎﺩﻩ

ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁبى ﮔﻮﺍﺭﺍ!

ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنید؟


ﻫﻤگى ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎلى ﺭﺍ!

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: می‌بینید؟! ﺯﻣﺎنى ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍن‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ بى ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ!

ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ انسان‌ها ﺩﯾﺮ ﺭﻭ می‌شود...

تعجب و رنگ پریدگی انیشتین از آداب و رسوم ایرانیان


در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون، دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند...


آقای دکتر خودشان کارت های دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست (لوتوس) تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گل ها را هم توضیح می دهند.
چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.

دکتر می گفت:
"برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود، تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد.
همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت:
چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.
من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.

به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی، انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم.

من در پاسخ او گفتم:
ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.

برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."

آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: "وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست.
ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درخت ها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."

بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را برای مهمانان تحلیل و تفسیر می کنند...

به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند.

بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند.

همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.

ایشان پاسخ می دهند که موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.
انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند.

پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشم هایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت:
"دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره ی هفت سین را ببیند..."

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود.


بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است.

تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش...

ماهی با "م" به نشانه ی جنبش،

آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی،

شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ...

همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد.

آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرف ها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند.

یک کاسه آب هم روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند.

آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که فلسفه ی این کاسه 10هزارسال قدمت دارد.

آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.

انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود.

از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟
می گوید:
"ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید.
علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز یا هر بهانه ی خوب دیگر، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.
"خاطرات مهندس ایرج حسابی"


سال نو مبارک

هشت دقیقه !

نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود.


اکران فیلم شروع شد ، شروع فیلم سقف یک اتاق دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق , سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!

صدای همه در آمد !

اغلب حاضران سینما را ترک کردند !!


ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.


زیرنویس فیلم:

 این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و ما طاقت نداشتیم ...


حکایت شنیدنی _ بندگی آهنگر


آهنگری تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. 

اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.


یک روز دوستش به وی گفت: «واقعا که عجبا! درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگی‌ات بهتر نشده.

آهنگر با کمی مکث پاسخ داد:

می دانی چطور فولاد خام را به شمشیر تبدیل می کنم؟


اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم.


آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :


«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که  می‌خواهی، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».

مطابق جریان اکثر مردم ؟ یا فقط در مسیر خدا ؟


 گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! 


ضرب المثلی دقیقاً بر خلاف آیات الهی



در زیر فقط چند نمونه از آیاتی را که به این موضوع اشاره میکند را گذاشتم .



« البته آیات زیر همه آن آیات نیست »


﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿﴿
  •    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ 

  • وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿١٧ ﴿١٧ هود﴾
  • وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿٦٨ یوسف﴾
  • بَلْ طَبَعَ ٱللَّـهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿١٥٥﴾نسا
  • وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ﴿٧٣ النمل﴾
  • ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ ﴿٨٣بقره
  • أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ۚ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ﴿٨٥بقره
  • وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَّا یُؤْمِنُونَ ﴿٨٨﴾ بقره
  • ٱتَّبِعُوا۟ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِیَآءَ ۗ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ﴿3 الأعراف﴾
  • وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَآ ۚ أُو۟لَـٰٓئِکَ کَٱلْأَنْعَـٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُو۟لَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلْغَـٰفِلُونَ (الأعراف179)
  • قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّـهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿١٨٧ الأعراف﴾
  • إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ ﴿٦٠ یونس﴾
  • وَاللَّـهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢١ یوسف﴾
  • إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿٤٠ یوسف﴾
  • المر ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ ۗ وَالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ﴿١ الرعد﴾
  • بَلَىٰ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿٣٨ النحل﴾
  • فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّـهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴿74 النحل﴾
  • وَعْدَ اللَّـهِ ۖ لَا یُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿٦ الروم﴾
  • وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢٨ سبإ﴾
  • قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦  ﴿٣٦ سبإ﴾
  • لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿57 غافر﴾
  •  وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِیءُ ۚ قَلِیلًا مَّا تَتَذَکَّرُونَ﴿58 غافر﴾
  • إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ﴿٥٩ غافر﴾
  • مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ﴿39 دخان﴾
  • قُلِ اللَّـهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴿٢٦ الجاثیة﴾
  • وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَـٰکِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴿١٥٤﴿البقرة﴾
  • إِنَّ ٱلْمُنَـٰفِقِینَ یُخَـٰدِعُونَ ٱللَّـهَ وَهُوَ خَـٰدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوٓا۟ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُوا۟ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ ٱللَّـهَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿١٤٢النساء﴾ 
  • فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَـٰقَهُمْ وَکُفْرِهِم بِـَٔایَـٰتِ ٱللَّـهِ وَقَتْلِهِمُ ٱلْأَنۢبِیَآءَ بِغَیْرِ حَقٍّۢ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌۢ ۚ بَلْ طَبَعَ ٱللَّـهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿١٥٥ النساء﴾
  • مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِىٓ إِسْرَٰٓءِیلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفْسًۢا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى ٱلْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا ٱلنَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِٱلْبَیِّنَـٰتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِکَ فِى ٱلْأَرْضِلَمُسْرِفُونَ﴿٣٢المائدة 
    • فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ﴿٤٩ ﴿المائدة﴾
    •  قُلْ یَـٰٓأَهْلَ ٱلْکِتَـٰبِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنْ ءَامَنَّا بِٱللَّـهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَـٰسِقُونَ ﴿٥٩المائدة
    • وَلَوْ کَانُوا۟ یُؤْمِنُونَ بِٱللَّـهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَآءَ وَلَـٰکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَـٰسِقُونَ ﴿٨١ المائدة
    • وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۚ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ قَادِرٌ عَلَىٰ أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٧﴿الأنعام﴾
    • وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ﴿١١١ ﴿الأنعام﴾
    • إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿٢٧﴿الأعراف﴾
    • أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّـهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿١٣١ ﴿الأعراف﴾
    • وَمَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّـهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ ۚ إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ﴿٣٤ ﴿الأنفال﴾
    • کَذَٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ ﴿٣٩ 
    •  أَلَا إِنَّ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰکِنَّأَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٥٥ ﴿55 یونس﴾
    • وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ ﴿٩٢  ﴿یونس﴾
    • وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ﴿١١٨﴿هود﴾
    • ذَٰلِکَ مِن فَضْلِ اللَّـهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ ﴿٣٨ ﴿یوسف﴾
    • لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٤٦ ﴿یوسف﴾
    •  وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ ﴿١٠٣﴿یوسف﴾
    • الر ۚ کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ﴿١﴿1 ابراهیم﴾ پس حال در کجاییم
    • رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ ۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ۖ﴿36 ابراهیم﴾
    • وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَـٰکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴿44 الإسراء﴾
    • وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآن ِ مِن کُلِّ مَثَل ٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاس ِ الّا کُفُورًا﴿89 الإسراء﴾

    • وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿٣  ﴿الحج﴾
    • وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ ۗ ﴿18 الحج﴾
    • وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَىٰ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا ﴿٥٠ ﴿الفرقان﴾
    • النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ ﴿٨٢﴿النمل﴾
    • وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿١٣﴿القصص﴾
    • أَوَلَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَىٰ إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٥٧ ﴿القصص﴾
    • أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ﴿٢ ﴿العنکبوت﴾
    • وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ﴿٨﴿الروم﴾
    • ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ﴿41 الروم﴾
    • فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ۚ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٤٩﴿الزمر﴾
    • وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ﴿٤٧  ﴿الطور﴾
    • وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَـٰکِن لَّا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥ ﴿الواقعة﴾
    • صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ﴿138﴾(سوره بقره)

      (رنگ درست و واقعی) رنگ الله است و کیست که از نظررنگ از الله بهترباشد؟! وما تنها عبادتگذران وپرستش کنندگان او هستیم . ﴿138﴾(سوره بقره)


    • پس با این حساب گر خواهی بشوی رسوا همرنگ جماعت شو


    • گر خواهی نشوی رسوا همرنگ شریعت شو

    عاقبت خیانت


    امروز با دوستام سوار تاکسی بودیم که راننده ی تاکسی برای اینکه ما رو نصیحت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید ، گفت : بیست سی سال قبل وقتی که 18 سالم بود ، توی محلمون یک زن خراب زندگی می کرد که شوهر هم داشت ، یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم . خلاصه وقتی که شوهرش نبود رفتم خونش و مشغول شدیم . اواخر کار بود که در خونشو زدند . زن فوری لباساشو پوشید و رفت دم در . شوهرش اومده بود . زن هم گفت : حاجی امروز آبگوشت داریم برو چند تا نون بخر و بیا . شوهرش رفت و من هم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون . این بود تا چند سال قبل که بین روز با تاکسی رفتم خونه . همین که در را زدم ، زنم اومد در خونه و گفت : حاجی آبگوشت داریم ، برو چند تا نون بخر وبیا ! چون جمله اش دقیقا شبیه جمله ی سی سال قبل اون زن خراب بود ، ناگهان خاطره ی اون روز در ذهنم تداعی شد و دلم آشوب شد . فوری رفتم در تاکسی نشستم و منتظر شدم . بعد از لحظاتی دیدم جوانی از خانه ام بیرون زد . صداش زدم و گفتم : سوار شو . گفت : تو کی هستی ؟ گفتم : سوار شو تا بهت بگم . وقتی سوار شد ، گفتم : من شوهر همون زنی هستم که الآن باهاش مشغول بودی ! از ترس شروع به لرزیدن کرد . گفتم : نترس ، حقم بود و خاطره ی دوران جوونیمو واسش تعریف کردم و گفتم : تو هم منتظر چنین روزی باش !

    بعد از این قضیه هم زنم رو طلاق دادم . این را براتون گفتم که مراقب رفتارتون باشید و گول وسوسه های شیطون رو نخورید...


    پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا کنیزى که آزاد باشد زنا کند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد در عذاب را در قبرش باز مى کند که از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند که در اثر آن ، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد .

    شیعه کیست ؟

    جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که شیعه باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ! بالاخره آخوند مسجد از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به او نگاهی کرد و گفت با من بیا! بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به او گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد ! آخوند و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی آخوند پیر خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد ! جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا شیعه دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی همه پا به فرار گذاشتند !


    حالا دیگه فکر کنم بدونید که چرا اما زمان تا به حال ظهور نکردهخواب

    جنگ


     
    تمام تاریخ عبارت است از ...

     جنگ دو سرباز که همدیگر رانمی شناسند و می جنگند ... 

     برای دو نفر که همدیگر را می شناسند و نمی جنگند !


     گریهگریهگریه


     دکترعلی شریعتی 


     البته به جز پیامبران و امامان که در همه حال با خدا را در نظر داشتند

    من هستم به خاطر اینکه تو هستی


    روزی یک جامعه شناس پیشنهاد یک مسابقه را به بچه های قبیله ای در آفریقا داد.

    او به یک درخت اشاره کرد و به آنها گفت: یک سبد پر از میوه در نزدیکی آن درخت قرار دارد

    هر کدام از شما خودش را زودتر به آن درخت برساند ... صاحب آن سبد خواهد شد

    وقتی به آنها فرمان شروع مسابقه را داد

    آنها در کمال ناباوری دست یکدیگر را گرفتند و با هم به سمت درخت رفتند و درنهایت میوه ها را با هم تقسیم کردند

    او که شگفت زده شده بود... از آنها دلیل کارشان را پرسید و بچه ها در پاسخ گفتند:

    UBUNTU   UBUNTU

    در فرهنگ آفریقا یعنی : "من هستم به خاطر اینکه تو هستی"

    کلاغ و روباه ورژن 2

    کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.

    روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت:…..

    ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم!

    اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:

    این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.

    روباه گفت: ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم

    کلاغ گفت : باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.

    روباه دهانش را باز باز کرد.

    کلاغ گفت : بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.

    روباه گفت : بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .

    خلاصه … بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.

    روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود

    کلاغ گفت :کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد

    انتخاب سرنوشت

    بسم الله

    f

    مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.

    سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد. پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت  . پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...

    به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است!لبخندگریه

     قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز! کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...

    این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند.و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار ارواح گذشتگان و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد

    دکتر شریعتی

    بای بایدر ادامه ازشما درخواست دارم ترجمه آیه 6 سوره جاثیه رو بخونید !بای بای

    عشق دختر نابینا

    دختری بود نابینا

    که از خودش تنفر داشت
    که از تمام دنیا تنفر داشت
    و فقط یکنفر دلداده اش را دوست داشت و با او چنین گفته بود :
    « اگر روزی قادر به دیدن باشم
    حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
    عروس تو خواهم شد »
    ***
    و چنین شد که آمد آن روزی که :

    یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
    و دختر آسمان را دید و زمین را
    رودخانه ها و درختها را
    آدمیان و پرنده ها را
    و نفرت از روانش رخت بر بست .
    ***
    دلداده به دیدنش آمد
    و یاد آورد وعده دیرینش شد :
    « بیا و با من عروسی کن
    ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام » *** دختر برخود بلرزید
    و به زمزمه با خود گفت :
    « این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ » دلداده اش هم نابینا بود
    و دختر قاطعانه جواب داد:
    قادر به همسری با او نیست
    ***
    دلداده رو به دیگر سو کرد
    که دختر اشکهایش را نبیند
    و در حالی که از او دور می شد گفت :
    « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »دل شکستهدل شکسته

    ابلیس

    پیامبر شیطان را دیدند که ناراحت است ،از ابلیس پرسید که چرا ناراحت هستی ؟ابلیس گفت که بخاطر پنج کار امت تو من ناراحت هستم :هر کاری را با بسم الله شروع می کنند و این کار من را از آنها دور می کند ،برای تصمیم گیری هر کاری انشاءالله می گویند، وقتی به یکدیگر می رسند سلام می کنند ،وقتی گناه می کنند توبه می کنند و به سوی خدا بر می گردند و وقتی نام محمد را می شنوند صلوات می فرستند. پیامبر فرمود: بر این پنج کار مداومت بکنید تا شیطان از شما دور بشود . شیطانگریهعینک

    همنشین داوود در بهشت ، یک زن شاکر و صابر

    حضرت داوود به خداوند گفت : همنشین من در بهشت کیست؟ 

    به نظر می رسید که همنشین او در بهشت یک پیامبر یا عابد یا زاهد باشد.

    به داوود خطاب شد که همنشین تو در بهشت یک زن خانه دار است. تعجب حضرت داوود علیه السلام موجب شد به خانه آن زن برود و دق الباب کند.

    زن از خانه بیرون آمد تا حضرت را دید گفت :

    آیا در مورد من وحى آمده که به خانه من آمده اى؟

    حضرت داوود علیه السلام فرمود : آرى، در فضیلت تو وحی بر من رسیده است.

    زن گفت : گمان کنم وحی در مورد من نباشد، شاید زنى همنام من باشد، چون من لیاقت آن را ندارم.

    حضرت داوود فرمود: آن زن تو هستى.

    زن گفت : به خدا کارى که مرا به چنین موفقیت رسانده باشد از خود نمى بینم.

    حضرت داوود علیه السلام به او فرمودند : اندکى از زندگى خود را برایم بگو.

    زن گفت : هر درد و زیان و رنجى به من مى رسد صبر مى کنم و صبر کردم حتى از خدا نخواستم آن را برطرف سازد و براى صبرم پاداش نخواستم و همواره شکر خدا را نمودم من راضی به رضای خدا هستم و هیچ وقت از خدا ناراضی نبودم.

    حضرت فرمودند : به او گفتم به همین خاطر به چنین مقامى رسیدى.